مادرانه* مادرانه هایم تقدیم تو باد
جان جانانم، امشب که برات می نویسم نمیدونم قراره تا چند روز دیگه به دنیا قدم بزاری، دلم می خواد حرفهایی که روزها و شبها تو ذهنم با تو تکرار کردم برات ثبت کنم، قرار ما برای 10 تیرماه بود اما من اعتقادی به این قرارها ندارم و ایمان دارم تو در هر لحظه ای که خداوند مقدر کرده سهم من خواهی شد. بهترینم، نازنینم، دردانه ام، پسرم... این روزهایم همه بهاری است، بهاری که می گوییم یعنی بی ثبات... گاهی ابری و گاهی آفتابی. لحظه ای سرشار می شوم از حس لمس وجودت، از حس در آغوش داشتنت، از حس بوییدنت... و لحظه ای دلتنگ می شوم برای همه روزهایی که با من بودی، در من بودی. تو معجزه وجودم شدی و مرا لایق مادری کردی. دلتنگ می شوم ...